رحلت یا شهادت رسول خدا؟!!!
رحلت یا شهادت رسول خدا؟!!!
قال الصادق علیهالسلام: و ما من نبی و لا وصی و الّا شهید. (هیچ پیامبر و وصی پیامبری نیست الّا اینکه به شهادت می رسد)
اعتقادات صدوق: می نویسد اعتقاد ما اینست که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در جنگ خیبر مسموم شد پیوسته این ناراحتی در آن جناب بازگشت می کرد تا بالاخره رگ گردنش بر اثر سمّ قطع شد. و از آن ناراحتی فوت شد.
در روایات بسیاری آمده که عمر و ابوبکر لعنتاللهعلیهم به اتفاق یکدیگر و با همکاری عایشه لعنتاللهعلیه و حفصه لعنتاللهعلیه پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم را مسموم نموده و به شهادت رساندند[1].
کتابهای سیره و حدیث، وفات رسول خدا بوسیله سم را تایید کرده اند و آن را با احادیث متواتر ذکر کرده اند از جمله: ابن سعد میگوید در روایتی آمده است: پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم مسموم درگذشت و شصت و سه ساله بود. این قول ابن عبده است[2].
شیخ مفید میگوید: او در مدینه روز دوشنبه، دوشب مانده از ماه صفر در سال دهم هجری درگذشت درحالیکه شصت و سه سال داشت[3].
علامه حلی شهادت رسول خدا را به وسیله سم ذکر میکند[4] و در کتاب جامع الرواه آمده است: پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم در مدینه مسموم و درگذشت[5].
شیخ طوسی میگوید: رسول خدا دو شب مانده از ماه صفر در سال دهم هجری مسموم شده و درگذشت[6].
بیهقی از عبدالله بن مسعود روایت کرده است که وی گفت: اگر۹ بار قسم بخورم که رسول خدا کشته شده است برایم محبوبتر است از اینکه یکبار قسم بخورم که او کشته نشده است به جهت اینکه خداوند او را پیامبر شهید قرار داده است[7].
حاکم نیشابور کشته شدن رسول خدا را تایید کرده است. آنجا که میگوید: شعبی گفته است: بخدا قسم رسول خدا و ابوبکر با سم کشته شدند و عمر و عثمان و علی بن ابیطالب با شمشیر کشته شدند و حسن بن علی با سم و حسین بن علی با شمشیر کشته شد[8].
ابن مسعود کشته شدن پیامبر در سنه ۱۱ هجری تایید و تاکید کرده است[9].
رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: هیچ پیامبری یا وصی او نیست مگر آنکه شهید میشود[10]. و همچنین فرمودند: هیچ کس از ما (اهل بیت) نیست مگر آنکه مسموم یا مقتول خواهد بود[11].
پس شهادت حضرت رسول توسط سم قطعی است. ولی چه کسی و در چه زمانی ایشان را به شهادت رسانده اند؟
روایت شده است: پس بیهوش شد و چون به هوش آمد زنها به او دارو خوراندند در حالی که او روزهدار بود[12].
در دو روایت بخاری و مسلم از عایشه آمده است: ما به رسول خدا در هنگام بیماری اش دارو دادیم پس شروع کرد به اشاره کردن به ما که به من دارو ندهید. گفتیم: (مسئله ای نیست) هر بیماری از دارو متنفر است. در بعضی روایات اینچنین آمده: (اهمیتی ندهید) کراهت مریض از دواست!
اندکی بعد پیامبر فرمود: هرکس در خانه است در برابر چشم من باید دارو بخورد بجز عمویم عباس که در کنار شما حضور نداشت[13].
ابن جوزی میگوید: به او دوا خوراندند در حالیکه بیهوش بود و چون به هوش آمد فرمود: چه کسی با من چنین کرد. این کار زنهائی است که از آنجا آمده اند و با دست به سوی حبشه اشاره کرد. و در روایات صحیح آمده که عایشه و حفصه حبشی بودند[14].
این یک افشاگری از سوی رسول خداست که او را به روشی که زنان حبشیه به شوهرانشان سم میخوراندند مسموم کرده اند. سم حبشه نیز معروف و مشهور بوده است و بعضی از حبشیها متخصص در سحر و شعبده و انواع سم بوده اند.
عبدالصمد بن بشیر از امام صادق علیهالسلام روایت کرده که آنحضرت فرمود: میدانید پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم درگذشت یا کشته شد؟ همانطور که خدا میفرماید: (اگر او درگذرد یا کشته شود به جاهلیت باز میگردید.) او قبل از مرگ مسموم شد. آن دو زن (عایشه و حفصه) به او سم نوشاندند[15].
و در روایت دیگر آمده است: عایشه و حفصه به او سم نوشاندند[16]. و علامه مجلسی میگوید: احتمال داردکه هر دو سم در شهادت پیامبر مؤثر بوده اند[17]. منظور علامه از دو سم یکی سم خیبر است و دیگری سمی که در روزهای آخر حیاتش به او نوشاندند. سران رژیم غاصب (ابوبکر و عمر و دخترانشان و...) برای اینکه اسم آنها به عنوان قاتلین حضرت رسول در جامعه پخش نشود به دست و پا افتادند و صحنه را غبار آلود کردند و گفتند: درست است که رسول خدا مسموم شده اما این اثر سم خیبر در سال هفتم هجری بوده است که اینک او را از پای درآورده است!!! البته هیچ عاقلی چنین بهانه واهی را نمیپذیرد زیرا رسول خدا در سال۱۱ هجری کشته شده و حادثه خیبر در سال هفتم اتفاق افتاده است!!! از آن گذشته رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم از مسمومیت طعام خیبر توسط جبرئیل آگاه شد و از آن نخورد. عایشه نیز از آن واقعه عبرت گرفت و خوردن سم را به اختیار خود پیامبر نگذاشت بلکه به زور آن را به حضرت خوراند. پس قطعا شهادت حضرت به خاطر آخرین سم که توسط عایشه به او خورانده شد و حضرت به خاطر ضعف نتوانستند مقاومت کنند و به شهادت رسیدند.
[1] تفسیر عیّاشی، جلد 1، صفحه 200 - تفسیر برهان، جلد 1، صفحه 320 - تفسیر صافی، جلد 1، صفحه 305 - بحار الانوار، جلد 28، صفحه 21.
[2] المجدد فی الانساب. محمد بن محمد علوی ص۶.
[3] المقنعه شیخ مفید صفحه۴۵۶ و منتهی المطلب حلی جلد۲صفحه۸۸۷.
[4] منتهی المطلب حلی جلد۲ صفحه۸۸۷.
[5] جامع الرواه محمد علی اردبیلی جلد۲صفحه۴۶۳.
[6] تهذیب الاحکام، جلد۶، صفحه۱ - بحار الانوار، جلد۲۲، صفحه۵۱۴.
[7] السیره النبویه ابن کثیر دمشقی، جلد۴، صفحه۴۴۹.
[8] المستدرک، جلد۳، صفحه۶۰.
[9] السیره نبویه، ابن کثیر، جلد۴، صفحه۴۴۹ - البدایه و النهایه، جلد۶، صفحه۳۱۷و۳۲۲.
[10] بصائر الدرجات، صفحه۱۴۸- بحارالانوار، جلد۱۷، صفحه۴۰۵و جلد۴۰، صفحه۱۳۹.
[11] کفایه الاثر، خراز قمی، صفحه ۱۶۲ - وسائل الشیعه، جلد۱۴، صفحه۲ – بحارالانوار، جلد۴۵، صفحه۱ - من لایحضره الفقیه، جلد۴، صفحه۱۷.
[12]الطبقات الکبری، جلد۲، صفحه۲۳۵.
[13] سنن البخاری، جلد۷، صفحه۱۷ و جلد۸، صفحه۴۰ - سنن مسلم، جلد۷، صفحه ۲۴و۱۹۴- تاریخ طبری، جلد۲، صفحه۴۳۸.
[14] الطب النبوی، ابن جوزی، جلد۱صفحه۶۶.
[15] تفسیرالعیاشی جلد۱صفحه۲۰۰ - بحارالانوار جلد۲۲صفحه۵۱۶وجلد۲۸صفحه۲۱.
[16] بحارالانوار جلد۲۲صفحه۵۱۶.
[17] بحارالانوار جلد۲۲صفحه۵۱۶.
- ۹۴/۰۹/۱۹